به شهر آمدم تا خرج خانواده‌ام را بدهم اما همکارم سنگ بزرگی جلویم انداخت …

دختر جوانی برای تحصیل و کار کردن، از روستا به شهر آمده بود تا بتواند برای پدر و مادر پیرش که توان کار کردن ندارند و خواهر و برادر کوچک‌اش که محصل هستند، زندگی‌شان را اداره کند. به پیشنهاد یکی از همکارانش، قرار بر این گذاشتند که کاری را راه بیندازند که سرمایه از همکار و چک‌های تضمین ضمانت از این خانم جوان باشد. بعد از مدتی از انجام کار، همکار ایشان متواری شده و این خانم را با چک‌های برگشت‌خورده و طلبکارانی که از او شکایت کرده‌اند تنها می‌گذارد. از طرفی چون حامی خانواده بوده و پدر و مادرش مسن و بیمار هستند نتوانسته این موضوع را با آنان در میان بگذارد. از طرفی هم بخاطر تمام شدن موعد قرار‌دادش زبا صاحبخانه، باید مبلغ ۳۰ میلیون تومان به پول‌پیش خود اضافه کند، تا بتواند روند کار کردن خود را ادامه داده و از پس بدهی ناخواسته‌ای که برایش ایجاد کردند بربیاید. برای کمک به این دختر جوان مبلغ ۳۰ میلیون تومان مورد نیاز است.